#یادداشت
وقتی که خبر زندگیام شد
از کودکی مدام پیش من بود؛ من خیلی از خبر خوشم نمیآمد اما مادرم علاقهمند بود که خبرها را از شبکههای مختلف دنبال کند، این علاقهاش در بیرون از خانه هم با من بود؛ خیره شدن به تیتر خبرهای روز در جلوی دکه روزنامهفروشی که گاهی هم منجر به خریدن روزنامه میشد همچنان باعث میشد که من هم بیعلاقه به خبرها زل بزنم که البته معمولا خودم را با نگاه کردن به تصویر مجلهها مشغول میکردم.
سالهای زیادی از روزهای کودکی گذشت و علاقه من به نوشتن شعر و متنهای ادبی منجر به این شد که برخی از خبرنگاران احساس کردند من حرفهایی دارم که میتوانند آنها را بنویسند و منتشر کنند. آنجا بود که گوشه چشمی به دنیای خبر انداختم و لبخندی زدم و بگویی، نگویی ازش خوشم آمد. کار خبرنگارهایی که با من مصاحبه میکردند برایم جذاب بود و در میان مصاحبه گاهی خودم را جای آنها میگذاشتم.
چیزی نگذشت که بار دیگر خودم را در دفتر تحریریه یک مجله دیدم، اما این بار به عنوان یک خبرنگار که قرار بود گزارش بنویسد. ماجرا ادامه پیدا کرد و من بعد از آن تحریریههای دیگری را هم دیدم تا حالا که صبح با خبر از خواب بیدار میشوم، با خبر غذا میخورم، با خبر راه میروم، با خبر میبینم و با خبر میخوابم!
خبر، آن یار دوستنداشتنی کودکی حالا همه زندگی من است و من فکر میکنم اگر نبود من حالا شاید جسارت، استواری، اعتماد به نفس و خیلی چیزهای دیگر را حالا نداشتم. در این علاقه البته مدیون کسانی هستم که به من خبرنگار بودن را یاد دادند، چرا که خبرنگاری را تا نیاموزی نه خبرنگاری و نه علاقهمند به خبر!
هفدهم مردادماه، روز خبرنگار بر همه خبرنگاران مبارک.
آیسان نظرمحمدی
@keyhanbacheha