با بابام تو انباری بودیم یه پیچ و مهره داد دستم و گفت: بازش کن...
هرچقد زور زدم باز نشد، گفتم این چون خیلی مونده دیگه باز نمیشه، باید بریدش...
گفت منم میخواستم به همین نکته برسی که سی ساله تو این خونه موندی و دیگه وقتشه بری تا نبریدمت
واقعا هیشکی با هیچ دلیل و منطقی نمیتونست اینجوری قانعم کنه
@Joke