#روزهای_خوب
مامان بخاطرش پادردش
دیگه نمیتونست بیشتر از این
راه بیاد...
از کنار ضریح که برگشتیم،
یه گوشه صحن نشست و گفت:
من اینجام...
هرجای حرم که میخوای برو و
برگرد همینجا...
من عاشق حرمگردیام
برای همین، با این حرف مامان،
شروع کردم به
رفتن از این صحن به اون صحن...
از این رواق به اون رواق...
وقتی برگشتم،
مامان نگاهش به گنبد بود و
داشت دعا میخوند...
من رو که از دور دید،
لبخند روی لب هر کدومون نشست...
اون روز، با خودم فکر کردم
چه خوب که
اینجا، همه حالشون خوبه...
چه مثل نسیم، هرطرف بگردی و...
چه مثل یه کبوتر، نگاهت به گنبد باشه . . .
ج.بهنام
دخترونه حرم رضوی
┏━ ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ ━┛
دوستانت رو هم به جمع دخترونهمون دعوت کن