...
...
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب .
«تیشه داند که چهها بر سَرِ فرهاد آمد!»
غالب دهلوی.
«ما ظاهراً آبادهایِ باطناً ویرانه ایم..»
افشین یداللهی.
کمی آغوش تعارف کن!
مندلتنگیِمحضم...
+ آدما وقتی فراموش میشن کجا میرن؟
- جایی نمیرن، هنوزم سرجای خودشونن، فقط میشن مثل صندلیی که یه کوه لباس چروک روزمرگی ریخته باشیم روش و اون زیر دیگه پیدا نیستن :)
•○
امروز روز بهتری بود .
امروز کمی برای زندگیام تلاش کردم و کمتر
خودم را درگیر ناراحتیها کردم و برای همین
احساس ِ بهتری دارم . هرروز که میگذرد ، درسهای ِ جدیدتری از زندگیمیگیرم وَ به
درکِ چیزهای بیشتر میرسم .
دقیقا در همان جایی که بیشترین ترس و
یا درد را احساسمیکنید، بزرگترین فرصت
برایِ رشد پنهان است .
هرچقدر هم که بگوییم مردها فلان، زنها
فلان ، یا تنهایی خوب است و دنیا ، زشت
است ، آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر میزند !
نگاهم کرد و گفت: " میدانی رنجِ تو از چیست؟ تو به آنچه نباید ، بسیار میاندیشی . . "
☕️ ؛
+
اهل اویم ، مرا میل دگر نیست بگویم :]
دو پلکم زخمی از شلاق باران شد ؛ چه بارانی .
ما خير نديديم از اين خانه تكانی
ای كاش كسی بود كه دل را بتکاند
سلام...
ولی من فکر میکردم اون قراره جبران همه نبودن ها باشه...((:
دلا خو کن به "تنهایی" که از "تنها" بلا خیزد ...
نباید وقتی دلت تنگ میشه از بیان کردنش خودداری کنی.
جایزه ي اسکار بهترین تعریف از غربت
میرسه به سهراب عربزاده که میگه:
"غربت آن است که با جمعی و جانانت نیست…"
««««فریاد که ازعمرجهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت»»»»
هوشنگ ابتهاج
ماهِ دیشب واقعا ماه بود :)🧡
چون که شعرای هوشنگ ابتهاج رو میپسندم :)
چون که صفحه ی کتاب، زیبا بود:)
آغوشِ او، مجالی بود
برایِ زیستن 🤍 Ꞌꞌ