نکاتی درباره روند داستاننویسی
#محمد_حسینی
هر نویسندهای وقتی رمانی را شروع میکند، قاعدهای را بنا میگذارد. این قاعده از روی جلد شروع و به پشت جلد ختم میشود. یعنی توضیح اول رمان جزو قاعده رمان است. ننوشتن این توضیح نه اینکه فقط تغییر ایجاد کند که متن را نیز ناقص میکرد.
معتقدم که محتوا بخشی از فرم است و نثر، جزیی از داستان و فرم است. به گمانم، ویژگی هر نویسنده و هرکسی که ادعای نویسندگی دارد برآمدن از مدعای خود است و آن ادعا هم در نثر ظهور پیدا میکند. نمیتوانم بپذیرم آدمهایی که ادعای نویسندگی دارند فارسی بلد نباشند. حواسم به این هست که داستان، نثر است به علاوه کلی ویژگیهای دیگر، اما نویسنده باید تا حد ممکن نثری سالم داشته باشد. نثر سالم ابزار خودنمایی نیست، وسیله کار است.
اگرچه حتی ممکن است داستان ایجاب کند نویسنده غلط بنویسد؛ چه غلط املایی، چه دستوری. این موضوع مشروط بر اینکه فرم کتاب ایجاب کند رواست، ولی وقتی فرم کتاب ایجاب نمیکند نشانه کم دانشی است.
نثر فارسی و ادبیات کلاسیک هم جزو میراث ما است. این ادبیات به تکتک ایرانیها و فارسی زبانها تعلق دارد.
من با ضرباهنگ ذهنی خودم فکر میکنم و صلاح را در این میبینم که جهان را آن طوری که میبینم بنویسم. در رمان آبیتر از گناه از یک آدم ١٠ نمونه نداریم، در واقع از دهها آدم در این متن، یک نمونه داریم. او گاهی این است، گاهی آن و گاهی آن یکی و در تلاش است که بین شخصیتهای مختلف وجودش رابطه منطقی برقرار کند. با هرکدام از اینها دارد تلاش میکند خودش و جامعه خودش را بازخوانی کند، ببیند، بشناسد و پی ببرد.
بلاهایی که طی تاریخ بر سر ما آمده از ما آدمهایی عجیب ساخته است. من در چند سال باقیمانده تا ۵٠ سالگی، هفتهای نیست که مچ خودم را نگیرم و با چیزی جدید در خودم روبهرو نشوم. این محصول سابقه تاریخی است که هنوز برای خود ناشناختهایم. ما همه سردرگم هستیم. آدمهای روشن و دقیقی نیستیم. البته هیچ امتیاز و ارزشی در آن نیست. یک ویژگی است. گویی گیاهی بودهایم که در مسیر رستن و سبز شدن مدام با مانع روبهرو شدهایم، کشته شدیم و از بین رفتهایم یا مانع را دور زدهایم. اسناد روشن تاریخی در این باره وجود دارد.
مثلا از مهاجرت قوم آریایی به ایران که دیگر قبل از آن چندان روشن نیست، مسیر تاریخی را از سر گذراندهایم. جایی خواندهام هر کودکی که به دنیا میآید- لااقل در ایران- در روز تولدش، کودکی است یک روزه، به علاوه هفت هزار سال. یعنی آن هفت هزار سال روی دوش و ژن اوست. وقتی بزرگ میشود هر سنی که دارد هفت هزار سالی پشتش است و آن هفت هزار سال، لااقل آن طور که من میبینیم، هفت هزار سال تلخی است. من گذرا از چیزی عبور نکردهام، این تاریخ است که کوبیده و کوفته و گذر کرده است.
من هم تربیت شده همین محیط و جامعه هستم. همه آن ترسها در من هم هست و غیرقابل کنترل است.نخواستم از بعضی بگویم. گزینشی در نظرم نبود. یک آدم ایرانی کلی را در نظر گرفتم، با ویژگیهای عمومی و نمایشش دادم. نقزن، غر زن، دروغگو، ریاکار، کوشا، عاشق پیشه. فکر کردم ویژگیهای عمومی یک آدم ایرانی چیست. نه میخواستم حکم صادر کنم و نه انسان ایرانی را قضاوت کنم. اما من داستان خودم را مینویسم. همیشه یک فرم کلی در ذهنم است و بر اساس آن فرم ذهنی کمکم داستانم ساخته میشود.
محمد حسینی نویسنده رمانهای آبیتر از گناه و آنها که ما نیستیم
http://dastannevis.com