Gap messenger
Download

انیمیشن زیر مسیر چوبی


خلاصه داستان : انیمیشن زیر مسیر چوبی 2023 در مورد گروهی از خرچنگ‌ها است که زیر مسیر چوبی در ساحل جرسی زندگی می‌کنند. در این میان زمانی که یک خرچنگ خشکی به نام آرمن عاشق یک خرچنگ دریایی به نام رامونا می‌شود، تنش و نزاع میان دوستان و خانواده آن‌ها بالا می‌گیرد. اما وقتی...

به صورت دوبله فارسی
تقدیم نگاه پر مهر شما

┄┅👒---✶---🧢┅┄
https://gap.im/Cartoonito/163
https://rubika.ir/Theodd1sout/IFIHADCIHJBFBCE

https://rubika.ir/Theodd1sout/IFIHAHCJCADABCE
┄┅👒---✶---🧢┅┄

⏩🌹 فوروارد کارتونیتو فراموش نشه 🌹⏩
💐
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼

2 May 2024 | 06:46

انیمیشن موزلی

دوبله فارسی 💐 😇

خلاصه داستان :
گونه ای از موجودات که به ثروتمندان شرور مشهور شده اند، شروع به شورش علیه وضعیت زندگیشان میکنند و با آغاز سفری اسرارآمیز، به گونه ی خود خیانت میکنند و در این میان پدر و پسری قصد دارند تا جلوی آنها را بگیرند؛ همین باعث میشود در طول داستان با چالش ها و اتفاقات هیجان انگیزی مواجه شوند و…


┄┅👒---✶---🧢┅┄
https://gap.im/Cartoonito/166
https://rubika.ir/Theodd1sout/IFIHADCIHDHDBCE

https://rubika.ir/Theodd1sout/IFIHADCIHIHFBCE
┄┅👒---✶---🧢┅┄

⏩🌹 #فوروارد_کارتونیتو_فراموش_نشه 🌹⏩
💐
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼

2 May 2024 | 06:46

📚 بزرگترین افتخار

پسر کوچولو به مادر خود گفت:
مادر داری به کجا می روی؟ مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود.

و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد....

حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت.
پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟
مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت:من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود.کودک پس از شنیدن حرف های مادر به اتاق خود رفت و لباس های خود را بر تن کرد و گفت:مادر آماده شو با هم به جایی برویم من می توانم این آرزوی تو را برآورده کنم.
اما مادر اعتنایی نکرد و گفت:این شوخی ها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.حرف های تو چه معنی ای میدهد؟
پسر ملتمسانه گفت:مادرم خواهش می کنم به من اعتماد کن،فقط با من بیا.مادر نیز علیرغم میل باطنی خود درخواست فرزند خود را پذیرفت زیرا او را بسیار دوست می داشت.بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند.
پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت:رسیدیم.در حالی که به مسجد اشاره می کرد. مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت:من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست.این رفتار تو اصلا زیبا نبود.
کودک جواب داد:مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟
آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا
مادر هیچ نگفت و خاموش ماند.


https://rubika.ir/Pinkfong/IGGDAJBEAIFDBFE

https://rubika.ir/Pinkfong/IGIDICCAECJJBFE

https://rubika.ir/Pinkfong/IGIDICCAEAFJBFE

https://gap.im/Cartoonito/230

2 May 2024 | 07:19

روزي انوشـیروان بر بزرگ مهر خشم گرفت و او را در خـانه اي تاریک به زنـدان انـداخت و دسـتور داد او را به زنجیر کننـد.

روزگاري به چنین حالی ماند.
آن گاه کسـی را نزد او فرسـتاد تا از حالش بپرسد. فرستاده، او را قوي دل و آرام یافت. آن گاه به او گفتند:
چگونه است که در این حالت سختی و تنگی، تو را چنین فارغ (آسوده) می بینیم؟
گفت: شش آمیزه را به هم درآمیخته
و خمیر کرده و به کار داشته ام.
چنین است که به این حال مانده ام که می بینید.

گفتند: از این آمیزه ها براي ما هم بگو تا به هنگام گرفتاري به کار بریم. گفت:
آمیزه نخستین،
اطمینان به خـداي عزیز و بزرگ است.
دوم اینکه آنچه مقدر(تقدیر شده) است، همان خواهد شد.
سوم اینکه محنت رسـیده را جز صبر،
بهتر نیست.
چهارم اینکه اگر صبر نکنم، چه کنم؟
ازاین رو، کار را به زاري، بیش تر از این،
بر خود سخت نکنم.
پنجم اینکه از این وضع که در آنم،
بسیار بدتر نیز خواهد بود.
ششم اینکه از این ساعت تا به آن ساعت، گشایشی خواهد بود.

سخن بزرگ مهر را به انوشیروان رساندند. پس او را آزاد کرد و گرامی داشت.


https://rubika.ir/Pinkfong/IGIDHABJIGBJBFE

https://rubika.ir/Pinkfong/IGIDBGBGDCACBFE
https://gap.im/Cartoonito/232

2 May 2024 | 07:19

🔸 فواید گوش كردن به اذان

شنیدن اذان انسان را از اهل آسمان قرار میدهد . پیامبر اكرم (ص) میفرماید : همانا اهل آسمان از اهل زمین چیزى نمیشنوند مگر اذان

شنیدنِ اذان اخلاق را نیكو میکند . امام على (ع)
میفرماید : كسى كه اخلاقش بد است در گوش او اذان بگویید

شنیدن اذان انسان را سعادتمند میكند . پیامبر
اكرم (ص) میفرماید : كسى كه صداى اذان را
بشنود و به آن روى آورد ، نزد خداوند از
سعادتمندان است.

شنیدن اذان سبب دورى شیطان میشود . رسول
اكرم (ص) میفرماید : شیطان وقتى نداى اذان را میشنود فرار میکند

امام باقر (ع) فرمود : رسول خدا (ص) هنگامي
که اذان موذّن را ميشنيد ، آنچه را موذّن ميگفت
تکرار ميکرد


https://rubika.ir/Pinkfong/IGHHAJIGCEJBBFE
https://rubika.ir/Pinkfong/IGHHAHIGBAFHBFE
https://gap.im/Cartoonito/232

2 May 2024 | 07:19

🔴 تلنگر

خدا یکی از خوبان و عاشقان امام زمان را رحمت کند شاید مثلا چهل سال پیش بود، سید کریم پینه دوز، هرشب جمعه به محضر آقا مشرف میشد.


در بازار تهران حجره کوچک پینه دوزی داشت، امام زمان شبهای جمعه سری به حجره اش میزد و او را میدید.

یک روز از صبح تا غروب پولی دشت نکرد،در حجره را تا انتهای شب باز گذاشت به امید مشتری, خبری نشد، زن و بچه گرسنه منتظرش بودند در خانه، حجره را بست و رفت سرکوچه ی خانه شان ایستاد، برف سنگینی می‌بارید گفت انقدر می ایستم تا روزی ام را مولایم حواله کند، جوانی از دور آمد و بقچه ای به او داد، گفت از طرف حضرت صاحب است، نان بود و حلوا،سید کریم میگفت عطرش آدم را مست میکند و طعم غذای بهشت دارد.
نان و حلوا را هرچه میخوردند تمام نمیشد ، سفره را که باز میکردند باز همان مقدار روز اول در سفره بود، به خانمش گفت کسی بویی نبرد از این ماجرا، زن همسایه از خانمش پرسید این عطر حلوا که کوچه را برداشته از خانه ی شماست، ماجرایی دارد؟خانمش قصه را به زن همسایه گفته بود، برای وعده ی بعدی سفره را که باز کرده بودند دیگر نانی در سفره نبود.

برداشتی آزاد از زندگی سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز



https://rubika.ir/Pinkfong/IGHHAHIGAEHJBFE
https://rubika.ir/Pinkfong/IGHHAHIGAEDBBFE
‎‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌*‎‎
https://gap.im/Cartoonito/233

2 May 2024 | 07:19

🔴 #قدر_یکدیگر‌_را_دانستن

💠 آیت الله احمدی میانجی مي‌فرمودند در اطراف آذربایجان شخصی به نام شیخ محمد طاها زندگی می‌کرد. آدم فوق‌العاده‌ای بود. آیت الله محل بود خانمی هم داشت که به او محبت و خدمت می‌کرد. شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت و کارهای دیگر بود. یک روز مشکلی در خانه پیش آمد. سابق معمولاً از چاه آب می‌کشیدند. خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان را مخفی کرده بود. شیخ محمد طاها سحر برای نماز شب بلند شد. همیشه آفتابه پر از آب برای او آماده بود ولی آن شب می‌بیند نه از آفتابه‌ی آب خبری است نه از دلو و ریسمان. اطراف را می‌گردد و دلو ریسمان را پیدا می‌کند. دلو را در چاه مي‌اندازد و می‌بیند خیلی مشکل است. پیرمرد است و توان ندارد از چاه آب بکشد. به‌سختی دلو آب را از چاه بالا می‌کشد ولی از دستش مي‌افتد. زار زار شروع می‌کند گریه کردن. خانم دلش به حالش مي‌سوزد می‌گوید این‌که گریه ندارد من برایت آب می‌کشم. می‌گوید من برای آب گریه نمی‌کنم؛ گریه من برای این است که تو چهل سال برای من آب كشيدي و من قدر تو را نمي‌دانستم و اصلاً توجهی به این کارت نداشتم.

📙محبت به زنان و کودکان در سیره پیامبر اکرم، حجت‌الاسلام فرحزاد،‌ص ۹۲
https://rubika.ir/cartoon4u/IGGDCEAFDIJEGID

https://rubika.ir/cartoon4u/IGGDCDAFDCBIGID
https://gap.im/Cartoonito/235

2 May 2024 | 07:19

🔴 #قدر_یکدیگر‌_را_دانستن

💠 آیت الله احمدی میانجی مي‌فرمودند در اطراف آذربایجان شخصی به نام شیخ محمد طاها زندگی می‌کرد. آدم فوق‌العاده‌ای بود. آیت الله محل بود خانمی هم داشت که به او محبت و خدمت می‌کرد. شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت و کارهای دیگر بود. یک روز مشکلی در خانه پیش آمد. سابق معمولاً از چاه آب می‌کشیدند. خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان را مخفی کرده بود. شیخ محمد طاها سحر برای نماز شب بلند شد. همیشه آفتابه پر از آب برای او آماده بود ولی آن شب می‌بیند نه از آفتابه‌ی آب خبری است نه از دلو و ریسمان. اطراف را می‌گردد و دلو ریسمان را پیدا می‌کند. دلو را در چاه مي‌اندازد و می‌بیند خیلی مشکل است. پیرمرد است و توان ندارد از چاه آب بکشد. به‌سختی دلو آب را از چاه بالا می‌کشد ولی از دستش مي‌افتد. زار زار شروع می‌کند گریه کردن. خانم دلش به حالش مي‌سوزد می‌گوید این‌که گریه ندارد من برایت آب می‌کشم. می‌گوید من برای آب گریه نمی‌کنم؛ گریه من برای این است که تو چهل سال برای من آب كشيدي و من قدر تو را نمي‌دانستم و اصلاً توجهی به این کارت نداشتم.

📙محبت به زنان و کودکان در سیره پیامبر اکرم، حجت‌الاسلام فرحزاد،‌ص ۹۲

https://rubika.ir/cartoon4u/IGHHAHHDGHEAGID
https://rubika.ir/cartoon4u/IGGDGDAGIBEBGID

https://gap.im/Cartoonito/236

2 May 2024 | 07:19

☺ چرا بعد از عطسه الحمدلله می گوییم⁉

👈حکمت گفتن الحمدلله بعد از عطسه اینست که ضربان قلب در هنگام عطسه متوقف می شود
و سرعت عطسه 100کیلومتر در ساعت است و اگر به شدت عطسه کردی ممکن است استخوانی از استخوان هایت بشکند و اگر سعی کنی جلو عطسه را بگیری باعث می شود خون در گردن و سر برگردد و سپس باعث مرگ شود و اگر در هنگام عطسه چشم هایت را باز بگذاری ممکن است از حدقه بیرون بیاید .

☝و برای آگاهی در هنگام عطسه همه دستگاههای تنفسی و گوارشی و ادراری از کار می ایستد و قلب هم از کار می افتد رغم اینکه زمان عطسه بسیار کوتاه است و بعد آن به خواست الله بدن به کار می فتد اگر الله بخواهد که به کار افتد
گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است به همین دلیل الحمدلله می گوییم .

🌷امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) فرمودند: هر کس موقع عطسه زدن بگوید: الحمدلله رب العالمین علی کلّ حال؛ "در هر حال سپاس و ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است" به درد گوش و دندان مبتلا نخواهد شد.
https://rubika.ir/cartoon4u/IGHHAHHDHEFAGID
https://rubika.ir/cartoon4u/IGHHAHHDGIFHGID

https://gap.im/Cartoonito/237

2 May 2024 | 07:19

#تلنگر

⚜ جوانی به سراغ عالمی رفت و گفت
سه سوال دارم:

➊↫وجود خدا راثابت کن
➋↫وجود قضا و قدر را..
➌↫چطور میشه که شیاطین از آتش
هستند و در قرآن آمده که در جهنم عذاب میشن؟ آتش بر آتش چگونه تاثیر دارد؟

✳ عالم سیلی بر صورت جوان زد جوان ناراحت شد که مگه من چه گفتم که منو زدین.عالم گفت جواب هرسه سوال توست.

👈سیلی زدن ایجاد درد کرد آیا درد رادیدی؟
گفت : ندیدم ولی درد را حس کردم
عالم گفت: خدا هم وجود داره
وجود او با نعمت ها معلوم میشه

👈 آیا میدانستی که سیلی میزنم؟
گفت: خیر
گفت: این قضا وقدر هست.

👈 دست من وصورت تو از یک جنس بود
اما درد را بر صورت وارد کرد
همانطور میتواند آتش بر آتش
ایجاد عذاب کند.

https://rubika.ir/cartoon4u/IGIDIBAGIBJHGID
https://rubika.ir/cartoon4u/IGHHAJHDIIIFGID

https://gap.im/Cartoonito/238

2 May 2024 | 07:19

[بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنت، که در بعضی از فنون علمی، استاد علامه حلی است کتابی در رّد مذهب شیعه امامیه نوشت](https://ble.ir/anime4u/-3721434473783353369/1706093082215)

و در مجالس و محافل آن را برای مردم می‌خواند و آنان را به شيعه بدبين ميكرد، و از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتاب او را ردّ نماید، آن را به کسی نمی‌داد که نسخه‌ای بردارد.

علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد و ردّ کند. ناگزیر رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و از عالم سنی درخواست نمود که کتاب را به او امانت دهد.

آن شخص چون نمی‌خواست که دست ردّ به سینه علامه حلی بزند، گفت: «سوگند یاد کرده‌ام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم.»

مرحوم علامه همان مدت را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و به خانه برد که در آن شب تا جایی که می‌تواند از آن نسخه بردارد.

مشغول نوشتن بود كه درب خانه به صدا در آمد و هنگامي كه علامه حلي در را باز كرد شخصي گفت : مي خواهم امشب مهمان شما باشم

علامه حلي گفت : بفرماييد ؛ اما امشب نمي توانم پذيرايي كنم و انشاء الله فردا در خدمتم

آن شخص را به اتاقي راهنمايي كرد و خود مشغول نوشتن شد، شب به نیمه آن رسید، خواب بر ایشان غلبه نمود.

وقتی از خواب بیدار شد، كتاب را كاملا نوشته شده ديد كه آخر آن نوشته شده بود:

کَتَبَه بخط الحجه [این نسخه را حجت نوشته است.]


┄┅👒---✶---🧢┅┄
https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJEBDJDIFGBF

https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJDBDIGJGGBF
https://gap.im/Cartoonito/161
┄┅👒---✶---🧢┅┄

⏩🌹 فوروارد فراموش نشه 🌹⏩
💐
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼

2 May 2024 | 07:19

[نماز دو ركعتی روزهای جمعه برای اینکه تا جمعه آینده فتنه و بلائی نرسد](https://ble.ir/anime4u/-8781897515222681036/1706093082217)

▫هر كه در روز جمعه، بعد از نماز ظهر، دو ركعت نماز به جا آورد و در هر ركعت بعد از حمد، ۷ بار سوره «توحید» را بخواند و بعد از نماز بگويد :
اَللَّـهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ الَّتی حَشْوُهَا الْبَرَكةُ وَعُمّارُهَا الْمَلائِكَةُ مَعَ نَبِيِّنا مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَاَبينا اِبراهيمَ عَلَيْهِ السَّلام

خدايا! مرا از اهل بهشت قرار ده، كه درونش همه بركت است و کارکنانش همه فرشتگان هستند، در كنار پيامبر ما حضرت محمّد که درود فرستد خدا بر او و آلش و با پدر ما حضرت ابراهيم عليه السّلام.

▫تا جمعه ديگر فتنه و بلائی به او‌ نرسد و حقّ تعالی جمع كند ميان او و حضرت محمّد صلّی اللهُ عليه وآله و سلّم و حضرت ابراهيم عليه السّلام.

▫علّامه مجلسی فرموده كه اگر اين دعا را غير سيّد بخواند بجای "وَاَبينا"، "وَاَبيهِ" بگويد.

📚 منابع:
مفاتیح‌الجنان، شیخ عباس قمی
مِصباح‌المُتَهَجِّد، شيخ طوسی


┄┅👒---✶---🧢┅┄
┄┅👒---✶---🧢┅┄
https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJEBDJDIFGBF

https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJDBDIGJGGBF
https://gap.im/Cartoonito/175
┄┅👒---✶---🧢┅┄

⏩🌹 فوروارد فراموش نشه 🌹⏩
💐
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼

2 May 2024 | 07:19

[در لئالی الاخبار روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: « زن هایی که بخواهند از هر درٍ بهشت وارد شوند، شرطش این است](https://ble.ir/anime4u/3099931938774503424/1706093082235)

که پنج نمازشان را خوب بخوانند، روزه ماه رمضان را بگیرند، اطاعت شوهر کنند، و حق امیرالمومنین علیه السلام را بشناسند‌، ولایت امیرالمومنین علیه السلام را قبول داشته باشند. هر زنی که این چهار خصلت را داشته باشد، از هر دری از درهای بهشت که بخواهد برود، راهش می دهند.

ملا نصرالدین گفت: «هرکس یک دختر داشته باشد ، یک در بهشت به رویش باز است.» یکی از پای منبر گفت : آقا بهشت چند در دارد؟ گفت: هشت تا. آن شخص گفت : من نه تا دختر دارم، آن یکی از کجا باز مےشود؟ حالا من هم گریزی می زنم. حاشیه می زنم و می گویم: هر کس یک دختر باتقوا تربیت کند، یک در بهشت به رویش باز می شود. بعضی از این دخترهایی که من توی کوچه می بینم، هر کدامشان یک در از جهنم به روی پدر و مادرشان باز می کنند.

بعضی دخترها ساعت شش صبح کُت و دامن تنگ پوشیده و سوار ماشین می شوند، راننده هم آنها را به جاده هراز می برد، همانجا هم سرشان را می بُرد. بی،غیرت اند آن پدر و مادرهایی که دخترشان با وضع بد به دانشگاه می روند، پناه می بریم به خدا. پس ملانصرالدین گفت: یک در بهشت به رویش باز می شود، اما این برای زمانی بود که دخترهای باتقوا و پوشیده و باحجاب و چادر بودند، اما بعضی از این دخترهایی که من مےبینم، هر دختر یک در جهنم به روی پدر باز می شود.

📚ڪتاب بدیع الحکمة حکمت ۴۱ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره)


┄┅👒---✶---🧢┅┄
https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJEBDJDIFGBF

https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJDBDIGJGGBF
https://gap.im/Cartoonito/160
┄┅👒---✶---🧢┅┄

⏩🌹 فوروارد فراموش نشه 🌹⏩
💐
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼

2 May 2024 | 07:19

[رسول اکرم (ص) فرمود: هنگامی که خداوند از بنده‌اش راضی شد،به عزرائیل می‌فرماید:](https://ble.ir/anime4u/-6950195233765246093/1706093082238)

از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برای من بیاور، آنچه که از اعمال انجام داده کافی است. من او را امتحان نمودم، او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است یافتم. عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آن‌ها شاخه‌های گل و دسته‌های ریشه‌دار گل زعفران است، از بارگاه الهی به زمین نزول می‌کنند و نزد آن بنده صالح می‌آیند و هر کدام از آن فرشتگان او را به چیزی بشارت می‌دهند که دیگری به چیز دیگر بشارت می‌دهد.

در آن هنگام فرشتگان با شاخه‌های گل و دسته‌های زعفران که در دست دارند برای خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانی می‌ایستند (تا جلال و شکوه، از روح آن بنده صالح استقبال کنند). هنگامی که ابلیس که رئیس شیطان‌ها است، آن منظره را می‌بیند، دو دستش را بر سر نهاده و فریاد و نعره می‌کشد!

پیروان او وقتی او را اینگونه وحشت‌زده می‌نگرند، می‌پرسند:‌ ای بزرگ ما! مگر چه حادثه‌ای رخ داده است؟ که چنان بر افروخته شده‌ای؟ ابلیس می‌گوید: مگر نمی‌بینی که این بنده خدا تا چه اندازه مورد کرامت و احترام واقع شده است، شما در مورد گمراه کردن او کجا بودید!؟ آن‌ها می‌گویند: ما کوشش خود را در مورد گمراه کردن او کردیم، ولی او از ما اطاعت نکرد.

📚جامع‌الاخبار، مطابق بحار، ج6، ص161



┄┅👒---✶---🧢┅┄
https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJCBDHDADGBF

https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJCBDHEJHGBF

https://gap.im/Cartoonito/1
┄┅👒---✶---🧢┅┄

⏩🌹 فوروارد فراموش نشه 🌹⏩
💐
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼

2 May 2024 | 07:19

شخصی نزد پزشک رفت و درخواست کرد او را معاینه کند و ببیند آیا صدسال عمر می کند یا نه؟دکتر پس از معاینه پرسید: زن و بچه دارید؟گفت: نه دکتر پرسید: مسافرت و گردش و ورزش را دوست دارید؟جواب داد: نه، به هیچ وجه دوست ندارم.

دکتر بازپرسید: کتاب مفید و خواندنی را دوست دارید؟ جواب داد: نه ندارم.

دکتر عصبانی شد و گفت: پس آقا همین امروز تشریف ببرید و بمیرید. عمر صدساله را برای چه می خواهید؟
https://rubika.ir/cartoon_times/JGAFFDCIFFBJCEE

1 May 2024 | 10:29

دوره گرد بساط عینک را کنار پیاده رو پهن کرده بود، نخ و سوزنی در دست داشت و جار می زد:

ایها لخلایق، احتیاجی نیست پول خودت را دور بریزی و بدهی نمره عینک برای تو تعیین کنند، یکی از این عینک ها را بردار روی چشم بگذارد، اگر توانستی این نخ را در سوراخ سوزن بکنی، عینک مناسب چشمت است. بردار و حالش را ببر!

پیرمردی عصا به دست که از پیاده رو عبور می کرد مکث کرد. دوره گرد عینک را بر چشم او گذاشت و نخ و سوزن را به دست او داد اما پیرمرد که با عینک، نخ و سوزن را تشخیص می داد هر قدر خواست نخ را در سوزن بکند نتوانست و عینک فروش هم نمی دانست که دست های لرزان پیرمرد قادر نخواهد بود نخ را در سوزن کند. عینک را از چشم او برگرفت و در بساط خود گذاشت.

پیرمرد نومیدانه به راه خود ادامه داد.

https://rubika.ir/cartoon_times/JGAAIIAFDAFHCEE

https://rubika.ir/cartoon_times/JGAAIIAFDAFECEE

1 May 2024 | 10:29