#برزخ_ارباب
#پارت_115
_ عوضی پست بی خواهر مادر، تو به زور به من تج*اوز کردی بعد به من میگی ه*رزه؟
به سمتم برگشت و با دستش محکم گلوم رو گرفت و گفت:
_ آره بهت میگم ه*رزه چون ه*رزه ای!
_ ه*رزه تویی و...
دوباره ضربه ی محکمی تو صورتم زد و همین باعث شد نتونم جمله ام رو کامل کنم.
ناخودآگاه بغضی تو گلوم جای گرفت اما با همون عصبانیت گفتم:
_ کسافط
_ خفه شو
_ دیگه حق نداری اون حرف رو به من بزنی!
پوزخندی زد و گفت:
_ چیه؟ حقیقت تلخه؟
_ ازت متنفرم
_ متنفر باش ه*رزه
_ عوضی این کلمه رو به کار نبر
_ یعنی با اینکه ه*رزه ای بهت نگم ه*رزه؟
انگار نقطه ضعفم رو پیدا کرده بود و من هم بعد از به کار بردن این کلمه کلا کنترلم رو از دست میدادم!
دستم رو از دستش کشیدم و با جیغ گفتم:
_ خفه شو، خفه شو، خفه شو
_ دختری که بخاطر یه پسر از خونه فرار میکنه ه*رزه اس دیگه
_ پسری که به زور به یه دختر بی کَس تعارض میکنه چیه؟!
_ اون دیگه به تو ربطی نداره
_ به من ربطی نداره؟
_ آره
_ ولی من همون دخترم
یه چند ثانیه تو چشمام زل زد و گفت:
_ مطمئنی تو دختری؟
「 𝐉𝐨𝐢𝐧↬ @Love_foreveer