#برزخ_ارباب
#پارت_107
از سرجام پاشدم و گفتم:
_ برام مهم نیست
_ می بینیم که مهم هست یا نیست!
_ ببین
دیگه چیزی نگفت فقط یه لگد محکم به در زد که خندیدم و گفتم:
_ در حمومِ خونه ی خودت رو خراب میکنی
_ به درک، دختره ی نفهم
_ نفهم تویی، تازه وحشی هم هستی
بولیزم رو با احتیاط در آوردم که گفت:
_ الان اونجا نشستی زبون در آوردی، وقتی اومدی بیرون خودم زبونت رو میچینم!
_ وای ترسیدم، تو رو خدا با قلب من اینجوری نکن!
دیگه چیزی نگفت و یکم بعد صدای محکم بسته شدن در اتاق اومد.
من هم با خیال راحت بقیه لباسام رو در آوردم، وان رو پر کردم و با احتیاط داخلش نشستم.
سرم رو به پشت وان تکیه دادم و چشمام رو بستم که کم کم گرم شد و دیگه چیزی نفهمیدم.
「 𝐉𝐨𝐢𝐧↬ @Love_foreveer