#برزخ_ارباب
#پارت_106
_ نه میشینم تو وان که سرم خیس نشه
صدای نزدیک شدنش به در حموم اومد، دستگیره در رو پایین کشید اما در باز نشد، پس گفت:
_ در رو باز کن
_ چرا؟
_ باز کن میخوام قرص رو بهت بدم
_ بعد حموم میخورم که خوابم ببره
_ ای بابا باز کن کار دارم
پوفی کشیدم و گفتم:
_ چیکار؟
_ منم میخوام بیام حموم
چشمام رو با حرص چرخوندم و با پوزخند زمزمه کردم:
_ به همین خیال باش
_ چی؟
_ هیچی
_ خب پس باز کن
_ بابا حالیت نیست؟ میگم حالم خوب نیست
یه تقه دیگه به در زد و گفت:
_ باز نمیکنی؟
_ نه
_ باشه، بالاخره تو که از اون در بیرون میایی!
_ تهدید میکنی؟
_ آره
「 𝐉𝐨𝐢𝐧↬ @Love_foreveer